بازم طنز ....ولی داستان !!!


یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوري می کنه. بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه. ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.

وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان، رانندهء خانم بر میگرده میگه:


- آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه به روز ماشینامون اومده! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم!

مرد با هیجان پاسخ میگه:

- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه!

بعد اون خانم زيبا ادامه می ده و می گه:

- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه. مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن كه مي تونه شروع جريانات خيلي جالبي باشه رو جشن بگیریم!

و بعد خانم زيبا با لوندي بطری رو به مرد میده.

مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حاليكه زير چشمي اندام خانم زيبا رو ديد مي زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن.

زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.

مرد می گه شما نمی نوشید؟!


زن لبخند شيطنت آميزي مي زنه در جواب می گه:

- نه عزيزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشيم !!!


زن زرنگی بود!

ضایع بازی


پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید: مزاحم نیستم کنار دست شما بشینم؟

دختر با صدای بلند گفت: نمیخوام یک شب را با شما بگذرانم.

تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده بود خیره شدند.

پس از چند دقیقه دختر به سمت او رفت ودر کنار میزش به او گفت: من در زمینه ی روانشناسی پزوهش میکنم؛  و میدونم مردها به چه چیزی فکر میکنند. فکر کنم شما را خجالت زده کردم درست است؟

پسر با صدای بسیار بلند گفت:200 دلار برای یک شب؟! خیلی زیاد است!

و تمام آنانی که درکتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند.

پسر به گوش دختر زمزمه کرد: من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم